سالهاست کاین دردها
در این خانه لانه کردهاست
و جسم ایران ما را
هر روز از گوشهای
به دندان کشیدهست
و خوردهاست
روزی ریزگرد
آن ولگرد هر جایی
نفس از غرب و خوزیان میگیرد
زمانی این زمین تیره روز
در تبِ آتشناک است
و گاه نیز لرزان از زمهریر
آنچنان لرزان که مردمان را نیز
میلرزاند و میمیراند و جان میگیرد.
در ذهاب یا ورزقان
چه فرق دارد؟
داغ، داغ است
روزی قطار زیارت،
ویزای آخرت صادر میکند.
گاهی آنقدر بازار گرمی میکند
بازار از فرط داغی میسوزد.
اما سوغات بادامیان
مهمان ما و جهان است.
این ناخوانده مهمان
هر وعده بر سرِ خوان است
لیک رزقش، جان آدمیان.
همچون آن دیو ماردوش.
هر از گاهی چرتکی
خواب قیلولهای انگار،
پس از هر خواب
کوتاه یا بلند
عربدهجوی است و رجزخوان
حریفی میطلبد از آدمیان
کاش میشد برود
از همان ره کاو آمده است.
آمدنش ...
رفتنش با خداست.
ایران چه کند با این همه غم
با این همه حال دژم
یک طرف سوغات نامیمون
طرف دگر بخل آسمان
هر کدامش ویرانگری خانه برانداز
لیک این بار
هر دو
دست در دست هم
انگار در نابودی خاک عزیز
سوگند عرشی خوردهاند.
ایزدا
هر کجا انسان و انسانیت بپاست
برقرارش کن
سرفرازش کن
پایدارش کن
چرخ گردنده ایران ما را
بر مدارش کن
بر مدارش کن
بر مدارش کن
اثر : علی واعظی
برچسب : نویسنده : ayazghic بازدید : 161